loading...
فیس تو فان | پرتال تفریحی و سرگرمی
MR-hadi بازدید : 115 1393/03/20 نظرات (2)

خاطرات یک دختر خارج نشین - داستان آموزنده


.دختری از فرنگ برگشته بود ایران
.بعد از یکی دو روز رفت تو خیابونای شهر گشتی بزنه و تجدید خاطره کنه
:اما یه چیز به شدت اون رو شگفت زده کرده بود
گفت: یعنی این همه زن فاسد تو خیابونای شهر فراوونه ؟



بقیه در ادامه مطلب

MR-mahdi بازدید : 95 1393/03/20 نظرات (0)

گزارشی خواندنی از یک عروسی در قرآن



با کمی تأمل داستان بسیار زیبایی از یک ازدواج سالم را در قرآن کریم مشاهده خواهیم کرد که مطالعه آن می تواند برای زندگی همه جوانان و حتی بزرگترها راهگشا و الگو باشد.


سال ها از دوران زندگی او می گذشت و هر روز با شروع یك ماجرای بزرگ ، زندگی او با تحولی شگرف روبرو می شد، اما او با نیرو و قدرتی كه داشت ، هرگز در مبارزه با مشكلات ،میدان را خالی نمی كرد و با تلاش و استقامت به مبارزه با آنها می پرداخت.....



بقیه در ادامه مطلب





MR-mahdi بازدید : 175 1393/03/18 نظرات (1)


باورهای اشتباه از شهوت زن و مرد



لذت بردن از رابطه ی جنسی در چهار چوب مشخصی قرار ندارد ، و برای برقراری رابطه انجام دادن هر کاری که برای طرفین لذت بخش باشد مشکلی ندارد و نباید باورهای عموم مردم در این رابطه ملاک قرار داد. زیرا کاری که برای شما خوشایند است ، شاید برای دیگری خوشایند نباشد. پس این موضوع هیچ قانون و قاعده ای ندارد...


بقیه در ادامه مطلب


MR-mahdi بازدید : 134 1393/03/18 نظرات (0)

صحنه ای از خودکشی دختر و پسر عاشق در دوربین عکاس + عکس


عکاس چینی می خواست از پل مه آلود عکس بگیرد؛ ولی موضوع عکس هایش عوض شد!
بنابراین گزارش، عکاس نشریه محلی در وهان چین می گوید:من برای گرفتن عکس از پل،داشتم دوربینم را تنظیم می کردم که صدای نعره جوانی را شنیدم که داشت خود را از پل پائین می انداخت.
وی افزود:من کاملا گیج شده بودم و نمی دانستم چه کنم که دختر جوانی هم......



بقیه در ادامه مطلب



MR-mahdi بازدید : 216 1393/03/18 نظرات (0)

برهنه شدن ناگهانی دختر جوان در خیابان + عکس


یک جوان چینی سوار بر موتور سیکلت، دختری را تعقیب می کرد؛ البته به نظر می رسد که بی احتیاطی این پسر باعث شد که دختر متوجه شود از سوی او مورد تعقیب قرار گرفته است. از این رو برای جلوگیری از قرار گرفتن در معرض آزار جنسی، مقابل دیدگان شمار زیادی از مردم لخت شد.  این حادثه در نزدیکی یکی از میدان های شهر دونگوان در جنوب چین......


بقیه در ادامه مطلب


MR-mahdi بازدید : 54 1393/03/09 نظرات (1)

دیشب خواب پریشونی دیده بودم. داشتم دنبال کتاب تعبیر خواب می‌گشتم.
که مامان صدا زد امیر جان مامان بپر سه تا سنگک بگیر.
اصلا حوصله نداشتم گفتم من که پریروز نون گرفتم. مامان گفت خوب دیروز مهمون داشتیم زود تموم شد. الان هیچی نون نداریم. گفتم چرا سنگگ، مگه لواشی چه عیبی داره؟ مامان گفت می‌دونی که بابا نون لواش دوست نداره.
گفتم صف سنگگ شلوغه. اگه نون می‌خواهید لواش می‌خرم. مامان اصرار کرد سنگک بخر، قبول نکردم. مامان عصبانی شد و گفت بس کن.......

 

ادامه مطلب را از دست ندهید.............

MR-mahdi بازدید : 42 1393/03/09 نظرات (2)

اصلا”  از صبح که رفته بود حجره حال و حوصله خوشی نداشت؛ هر جور که می‌خواست یک لقمه نان در بیاره؛ گیــر می‌افتاد. جلوی در خانه ایستاد و کلون در را سه بار به عادت همیشگیش کوبید. از ته حیاط صدایی گفت: جــز جیگر بزنی؛ خون من را که امروز توی شیشه کردی؛ لااقل برو در را باز کن!


از توی راهرو صدای دویدن تند و تیزی شنید؛ در که باز شد چهره پسرک بازیگوشش را دید که با گونه های برافروخته در را باز کرد و گفت: سلام آقاجون؛ و مثل تیر به سمت حیاط دوید و ناپدید شد.

یا الله  گویان در کوچه را بست و از راهروی.....

 

ادامه مطلب را از دست ندهید........

MR-mahdi بازدید : 102 1393/03/09 نظرات (0)

داستان زیبای رفاقت یعنی این …
دوست دیرینه اش در وسط میدان جنگ افتاده ، می توانست بیزاری و نفرتی که از جنگ تمام وجودش را فرا گرفته ، حس کند.سنگر آنها توسط نیروهای بی وقفه دشمن محاصره شده بود.
سرباز به ستوان گفت که آیا امکان دارد بتواند برود و خودش را به منطقه مابین سنگرهای خود دشمن برساند و دوستش را

که آنجا افتاده بود بیاورد؟ ستوان......

 

ادامه مطلب را از دست ندهید.......

MR-mahdi بازدید : 32 1393/03/06 نظرات (0)

ارزش پدر,داستان ارزش پدر,داستان خواندنی ارزش پدر

پدر دستشو ميندازه دوره گردنه پسرش ميگه پسرم من شيرم يا تو؟
پسر ميگه : من..!
پدر ميگه : پسرم من شيرم يا تو؟!
پسر ميگه : بازم من شيرم...

 

 

 

 

 

 

 

MR-mahdi بازدید : 52 1393/03/06 نظرات (0)

داستان,داستان عیب کوچولوی عروس,داستان خواندنی عیب کوچولوی عروس

جوانی می خواست زن بگیرد به پیرزنی سفارش کرد تا برای او دختری پیدا کند. پیرزن به جستجو پرداخت، دختری را پیدا کرد و به جوان معرفی کرد وگفت این دختر از هر جهت سعادت شما را در زندگی فراهم خواهد کرد.

جوان گفت: شنیده ام قد او کوتاه است

پیرزن گفت:اتفاقا این صفت بسیار خوبی است، زیرا لباس....

 

 

 

 

 

 

MR-mahdi بازدید : 40 1393/03/06 نظرات (1)

داستانک, داستان کوتاه عجایب هفتگانه

معلمی از دانش‌آموزان خواست تا عجایب هفتگانه جهان را فهرست‌وار بنویسند. دانش‌آموزان شروع به نوشتن کردند. معلم نوشته‌های آنها را جمع‌آوری کرد. با اینكه همه جواب‌ها یکی نبودند اما بیشتر دانش‌آموزان به موارد زیر اشاره کرده بودند: اهرام مصر، تاج محل، کانال پاناما، دیوار بزرگ چین و... در میان نوشته‌ها کاغذ سفیدی ....

 

 

 

 

 

MR-mahdi بازدید : 26 1393/03/06 نظرات (0)

داستان,داستانهای خواندنی,داستان قورباغه

چند قورباغه از جنگلی عبور می کردند که ناگهان دو تا از آنها به داخل گودال عمیقی افتادند.

بقیه قورباغه ها در کنار گودال جمع شدند و وقتی دیدند که گودال چقدر عمیق است به دو قورباغه دیگر گفتند: که دیگر چاره ای نیست شما به زودی خواهید مرد.

دو قورباغه این حرفها را نشنیده گرفتند و با....

 

 

 

 

 

 

 

MR-mahdi بازدید : 31 1393/03/06 نظرات (0)

داستان,داستان زیبای بودا,داستانک

بودا به دهی سفر کرد .

زنی که مجذوب سخنان او شده بود از بودا خواست تا مهمان وی باشد.

بودا پذیرفت و مهیای رفتن به خانه‌ی زن شد .

کدخدای دهکده هراسان خود را به بودا رسانید و گفت :

«این زن، هرزه است به خانه‌ی او نروید»

بودا به کدخدا گفت :

«یکی از دستانت را به من بده»

کدخدا تعجب کرد و یکی از دستانش را در دستان بودا گذاشت .

آنگاه بودا گفت :

«حالا کف بزن» کدخدا بیشتر تعجب کرد و گفت: « هیچ کس نمی‌تواند با یک دست کف بزند»

بودا لبخندی زد و پاسخ داد :

هیچ زنی نیز نمی تواند به تنهایی بد و هرزه باشد، مگر این که مردان دهکده نیز هرزه باشند .

بنابراین مردان و پول‌هایشان است که از این زن، زنی هرزه ساخته‌اند .

برو و به جای نگرانی برای من نگران خودت و دیگر مردان دهکده ات باش

 

 

 

 

 

MR-mahdi بازدید : 34 1393/03/06 نظرات (1)

داستانک,داستان آموزنده,داستان کوتاه پادشاهی با یک چشم و یک پا

پادشاهی بود که فقط یک چشم و یک پا داشت. پادشاه به تمام نقاشان قلمرو خود دستور داد تا یک پرتره زیبا از او نقاشی کنند. اما هیچکدام نتوانستند؛ آنان چگونه می‌توانستند با وجود نقص در یک چشم و یک پای پادشاه، نقاشی زیبایی از او بکشند؟

سرانجام یکی از نقاشان گفت که می‌تواند این کار را انجام دهد و یک تصویر کلاسیک از پادشاه نقاشی کرد. نقاشی او فوق‌العاده بود و همه را غافلگیر کرد. او شاه را در حالتی نقاشی کرد که یک شکار را مورد هدف قرار داده بود؛ نشانه‌گیری با یک چشم بسته و یک پای خم شده.

چرا ما نتوانیم از دیگران چنین تصاویری نقاشی کنیم؛ پنهان کردن نقاط ضعف و برجسته ساختن نقاط قوت آنان.

 

 

 

 

 


 

MR-mahdi بازدید : 35 1393/03/06 نظرات (1)

داستان آموزنده,داستان کوتاه,داستانهای جذاب

دیروز پس از یک هفته که مگسی در خانه ام میگشت، جنازه اش را روی میز کارم پیدا کردم...

دیروز پس از یک هفته که مگسی در خانه ام میگشت، جنازه اش را روی میز کارم پیدا کردم.

یک هفته بود که با هم زندگی میکردیم. شبها که دیر میخوابیدم، تا آخرین دقیقه ها دور...

 

 

 

 

 

 

MR-mahdi بازدید : 34 1393/03/06 نظرات (0)

 

میگویند در ایام قدیم دختری تندخو و بد اخلاق وجود داشته که هیج کس حاضر به ازدواج با او نبوده است. پس از چندی پسری از اهالی شهامت به خرج می دهد و تصمیم می گیرد که با وی ازدواج کند. بر خلاف نظر همه ، او میگوید که میتواند دخترک را رام کند. خلاصه پس از مراسم عروسی ، عروس و داماد وارد حجله میشوند و....  چند دقیقه از زفاف که میگذرد پسرک احساس تشنگی میکند . گربه ای در اتاق وجود داشته از او میخواهد که آب بیاورد. چند بار تکرار میکند که ای گربه برو و برای من آب بیاور. گربه بیچاره که از همه جا بی خبر بوده از جایش تکان نمی خورد تا اینکه مرد جوان چاقویش را از غلاف بیرون می کشد و سر از تن گربه جدا میکند. سپس رو یه دختر میکند و میگوید برو آب بیار....

تعداد صفحات : 2

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    به طراحی و مطالب فیس تو فان چند نمره میدهید؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 187
  • کل نظرات : 47
  • افراد آنلاین : 3
  • تعداد اعضا : 9
  • آی پی امروز : 88
  • آی پی دیروز : 168
  • بازدید امروز : 112
  • باردید دیروز : 254
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 2
  • بازدید هفته : 366
  • بازدید ماه : 703
  • بازدید سال : 7,061
  • بازدید کلی : 63,981
  • کدهای اختصاصی