loading...
فیس تو فان | پرتال تفریحی و سرگرمی
MR-mahdi بازدید : 24 1393/03/06 نظرات (0)

سیستم عامل, خطاهای ویندوز, درایور

USB Device Not Recognized؛ پیغامی بسیار آزاردهنده که مطمئناً خیلی از افراد با آن روبرو شده‏اند. این پیغام که در هنگام کار کردن با ویندوز در معرض دید قرار می‏گیرد، نشان‏ دهنده‏ ی آن است که یکی از پورت‏هایی که.......

 

 

 

 

 

 

 

 

 

MR-mahdi بازدید : 33 1393/03/06 نظرات (0)

ارزش پدر,داستان ارزش پدر,داستان خواندنی ارزش پدر

پدر دستشو ميندازه دوره گردنه پسرش ميگه پسرم من شيرم يا تو؟
پسر ميگه : من..!
پدر ميگه : پسرم من شيرم يا تو؟!
پسر ميگه : بازم من شيرم...

 

 

 

 

 

 

 

MR-mahdi بازدید : 28 1393/03/06 نظرات (0)

داستان تعبير خواب آسمانی,داستان کوتاه تعبير خواب آسمانی,داستانک

 

 حسين بن علي(ع) كه براي بيعت با يزيد دعوت شده بود، همان شب كنار قبر جدّش، رسول خدا(ص) رفت و آن حضرت را زيارت نمود و از امّت شِكوِه كرد كه مرا تنها گذاشته‌اند و فرمود «اين شكايت من تا....

 

 

 

 

 

 

 

MR-mahdi بازدید : 53 1393/03/06 نظرات (0)

داستان,داستان عیب کوچولوی عروس,داستان خواندنی عیب کوچولوی عروس

جوانی می خواست زن بگیرد به پیرزنی سفارش کرد تا برای او دختری پیدا کند. پیرزن به جستجو پرداخت، دختری را پیدا کرد و به جوان معرفی کرد وگفت این دختر از هر جهت سعادت شما را در زندگی فراهم خواهد کرد.

جوان گفت: شنیده ام قد او کوتاه است

پیرزن گفت:اتفاقا این صفت بسیار خوبی است، زیرا لباس....

 

 

 

 

 

 

MR-mahdi بازدید : 42 1393/03/06 نظرات (1)

داستانک, داستان کوتاه عجایب هفتگانه

معلمی از دانش‌آموزان خواست تا عجایب هفتگانه جهان را فهرست‌وار بنویسند. دانش‌آموزان شروع به نوشتن کردند. معلم نوشته‌های آنها را جمع‌آوری کرد. با اینكه همه جواب‌ها یکی نبودند اما بیشتر دانش‌آموزان به موارد زیر اشاره کرده بودند: اهرام مصر، تاج محل، کانال پاناما، دیوار بزرگ چین و... در میان نوشته‌ها کاغذ سفیدی ....

 

 

 

 

 

MR-mahdi بازدید : 26 1393/03/06 نظرات (0)

داستان,داستانهای خواندنی,داستان قورباغه

چند قورباغه از جنگلی عبور می کردند که ناگهان دو تا از آنها به داخل گودال عمیقی افتادند.

بقیه قورباغه ها در کنار گودال جمع شدند و وقتی دیدند که گودال چقدر عمیق است به دو قورباغه دیگر گفتند: که دیگر چاره ای نیست شما به زودی خواهید مرد.

دو قورباغه این حرفها را نشنیده گرفتند و با....

 

 

 

 

 

 

 

MR-mahdi بازدید : 32 1393/03/06 نظرات (0)

داستان,داستان زیبای بودا,داستانک

بودا به دهی سفر کرد .

زنی که مجذوب سخنان او شده بود از بودا خواست تا مهمان وی باشد.

بودا پذیرفت و مهیای رفتن به خانه‌ی زن شد .

کدخدای دهکده هراسان خود را به بودا رسانید و گفت :

«این زن، هرزه است به خانه‌ی او نروید»

بودا به کدخدا گفت :

«یکی از دستانت را به من بده»

کدخدا تعجب کرد و یکی از دستانش را در دستان بودا گذاشت .

آنگاه بودا گفت :

«حالا کف بزن» کدخدا بیشتر تعجب کرد و گفت: « هیچ کس نمی‌تواند با یک دست کف بزند»

بودا لبخندی زد و پاسخ داد :

هیچ زنی نیز نمی تواند به تنهایی بد و هرزه باشد، مگر این که مردان دهکده نیز هرزه باشند .

بنابراین مردان و پول‌هایشان است که از این زن، زنی هرزه ساخته‌اند .

برو و به جای نگرانی برای من نگران خودت و دیگر مردان دهکده ات باش

 

 

 

 

 

تعداد صفحات : 27

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    به طراحی و مطالب فیس تو فان چند نمره میدهید؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 187
  • کل نظرات : 47
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 9
  • آی پی امروز : 39
  • آی پی دیروز : 24
  • بازدید امروز : 598
  • باردید دیروز : 31
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 836
  • بازدید ماه : 2,178
  • بازدید سال : 8,536
  • بازدید کلی : 65,456
  • کدهای اختصاصی